.: طلـوع آخـر:.

...طلـوعِ صبحِ شـبِ یلـدای انتـظارم آرزوسـت..
.: طلـوع آخـر:.

بِسْـمِ اللهِ الَّـذِی لا یَنسَـے مـَن ذَکـره...

"جمکــــــران"
خودش را بـرای تـو ساخـت
و مسجـد شد
مـن امـّا نه هنـــــوز!

₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪

تـو بـه آرزوی مـن رسیـدی!
نمی دانـم رسیـده ام به آرزوهـایـت یـا نـه؟
ای شهیـد...


نوشتـــــه هایـم
بغـضِ مکتـوب اسـت...


!کپے نوشتـه ها با ذکر طلـوع آخـر!


تـا قـضـا نشـدم بخـوان مَـرا...🍃

طَـأْطَـأَ کُـلُّ شَـرِیـفٍ لِشَـرَفِـکُـــــــمْ...

۱۱ مطلب با موضوع «حجـج الله :: امام حسیـن(ع) :: حضرت رقیه(س)» ثبت شده است

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ...

تو شأنِ نـزولِ حروفِ مقطعـه قرآنی...

و گودی قتلگـاه محلِّ نزولِ دفعی کرب وبلا بود؛

و قرآنی که ۷۲ سوره داشت!

سوره ای را حَرف حَـرف کردند و بر پهنـای دَشت مکتـــــــــوبَش!


رقیـه هم دوسـت داشت

مثل اصغر،

در بغل بابا آرام بگیرد؛

همیــــــــن!

پَـرپَـر شـدن سه ساله

که شوخی نیست!

رقیـّـــ♥ـ ه بود که
سر به سر بـابـا گذاشت و رفت...

عمّه مگر نگفتی بابایم پیش خداست

پس این سرکیست که روی نیزه هاست...

سر را که به خرابه آوردند،

گفت:خوب شد رقیـه هم دست به سر شد و رفت..

بابا!

خدا می داند آن بالا که بودی،

چقدر من دلم می خواست سرت را بغـل کنـم..

حوصلـه ات،سَر رفتـه؟!
باغصّه هایـت بیـا
با دلـم بـازی کـن..

اشـک بـرای تـو خـرابـه ی دلـم را کـرد حـرم

مثـل خـرابـه ای کـه حـرم شـد وآبـاد

بـا اشـک هـای رقیـه...




ابزار هدایت به بالای صفحه