بـایـد مـرد!
بـرای ایـن گـونـه جـان دادنـ!
آستیـن خالـی اش می گـویـد..
دست از دنیـا برداشتـه بـود..
مادر می گفت: سرت را برای سلامتی ما صدقه دادی!
زندگی امروز من از صدقه ی "سر" توست!
مزار خالی از جسم پاکت هم گواه اینست!
جای خالی ات را هیچ چیز پر نمی کنـد!
بـ ابـ ا
وقتی جوانی اش را نذر حسین کرد...
گل شهادت هم در وجودش جوانه زد..
حالا هم جان و هم جوانیش را داده برای حسیـن!
حدوثـ انقلابمـان را مدیـون شهـدای انقلاب هستیـم
وبقایـش را مدیـون این لبـاس خاکی ها...