وقتی اون روز تو باغ همه ی خانومها رو جو گرفته بود و جلوی همه قهقهه می
زدن و شوهراشون هم بی خیال نشسته بودن و تماشا می کردن وقتی منو هم به
جمعشون دعوت کردن؛ آروم تو گوشم گفتی:
«مواظب وقار و متانتت باش عزیزم»
«««««اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری»»»»»
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند. اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
دست و پا و همه ی اعضا را فقط برای او میخواهد ...