پدرم قلب خسته خودش را روی میز گذاشت تا کمی استراحت کنه؛ وقتی به اون نگاه کردم دیدم انقدر بزرگ و زیباست که همیشه آرزوی داشتن اون رو خواهم داشت؛ اما از شدت خستگی انقدر تند تند می تپید که انگار دیگر در سینه اش جا نمیشده و به این کالبد کوچک دنیوی تعلق نداره!!! +پدر، بزرگ واژه حیات و عشق بشریت است! آمده ام برای دست بوسی همه پدرهای عالم که حتی پینه دستهایشان هم مانع فرزندنوازیشان نمی شود + مطالبتون مثل همیشه نمونه است و تحسین برانگیز همیشه ترجیح میدم تو وبتون بیشتر یک خواننده باشم تا نویسنده کامنت!!! + با مطالب جدید بروز هستم و منتظر تابش همیشگی انوار خدایی بندگان خوب خدا
درود به شما دوست ارجمند تارنگار نویس؛ امیدوارم حالتان خوب و زندگی به کامتان باشد؛ تارنگار خوب با نوشته های سودمندی دارید؛ به ما هم سر بزنید؛ اگر با داد و ستد پیوند یکدل بودید، آگاهم کنید با سپاس فراوان، بدرود
ارسال نظر
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند. اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.