.: طلـوع آخـر:.

...طلـوعِ صبحِ شـبِ یلـدای انتـظارم آرزوسـت..
.: طلـوع آخـر:.

بِسْـمِ اللهِ الَّـذِی لا یَنسَـے مـَن ذَکـره...

"جمکــــــران"
خودش را بـرای تـو ساخـت
و مسجـد شد
مـن امـّا نه هنـــــوز!

₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪

تـو بـه آرزوی مـن رسیـدی!
نمی دانـم رسیـده ام به آرزوهـایـت یـا نـه؟
ای شهیـد...


نوشتـــــه هایـم
بغـضِ مکتـوب اسـت...


!کپے نوشتـه ها با ذکر طلـوع آخـر!


تـا قـضـا نشـدم بخـوان مَـرا...🍃

طَـأْطَـأَ کُـلُّ شَـرِیـفٍ لِشَـرَفِـکُـــــــمْ...

برای رسیدن به تو

لحظه شماری نه،

ستون شماری

می کنیم...

نظرات  (۶)

۲۹ آذر ۹۲ ، ۲۳:۵۵ سفیـــر نـــور
ای خداا:((
۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۴:۳۴ ✘خـادم المهدی✘
به هوای حرم کرب و بلا محتاجم................
۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۶:۰۴ غلام زینبم
سلام
قبل ترها زیباتر مینوشتید
...الانم خوبه ها.ولی قبلا بهتر بود
البته این نظر منه...شایدم اینجور نباشه
در هر حال موفق باشید
پاسخ:
سلام...
حس خودم هم همین هست!
ولی بیشتر توضیح بدین...
۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۹:۳۵ غلام زینبم
سلام
یعنی اینکه دلنشین تر بود
یعنی اینکه خلوصش بیشتر بود
پاسخ:
پس این یه قصه دیگست!
شرمنده...
۳۰ آذر ۹۲ ، ۱۹:۴۳ غلام زینبم
خودمم گاهی اوقات یه چیزایی مینویسم
مثلا اینو امروز گفتم:
چقدر عزیز می شود"یلدا"...
...وقتی دقیقه ای به عمر یک شب اضافه می شود!
 . . .
روزها و جمعه ها و سالهاست
که به عمر"او"اضافه میشود...و همچنان غریب و بی یار و تنهاست!
...
و حالا
مردمان شهر و دغدغه ی هندوانه ی شب چله...و جای خالی چله هایی که برای آمدنش گرفته نشد!
کاش به اندازه ی آجیل و هندوانه ی یلدایمان,دغدغه ی نبودنت را داشتیم...کاش!
-
البته خیلی مونده به شما برسیم
۰۲ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۴ ₪نگـارنـده ₪
بعد از دو روز پیاده روی دیدن ستون هزار و صد مزه می دهد...
پاسخ:
:(

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه