همانها که به عرفات عشق آمدند در فکه؛
آنها که عرفه برایشان یک عمر بود، نه یک روز!
همانها که به مقام (مَن عَرَف رَبّه ) رسیده بودند.
خوبانی که تا پای جان وقوف کردند در خرمشهر
و مشعر عشقشان شد سرزمینِ نخل های بی سرِ،شلمچه!
آنها که در زمزم اروند دست از "خود" شستند
و در منای طلاییه خود را قربانی کردند.
شیر دلانی که به ندای ابراهیمی پدر امت لبیک جان دادند
و عاشق تر از اسماعیل به مسلخِ عشق رفتند.
وحالا نقطه ی تلاقی عشق وخون شد24مهر!
همان روز که خونِ لاله های پَرپَر،خرّمشهر را خونین شهر کرد
وسعی ایمان وعشقشان از مسجد جامع تا خیابان 40 متری صفا ومروه شد.
حالا عیدِ قربان بود
و وقتش رسیده بود که بندگان حقیقی خدا سیر الی اللهی شان را جشن بگیرند در لباس سُرخ شهادت!
نوبت روحانی ای بود،که یک عُمر درس عمل خوانده بود در حوزه ی آل الله...
پدری که حالا طفلِ بهانه گیر نبودش 33ساله شده وشمار سالهای آسمانی بودنش از زمینی بودن من بیشتر است.
او که شیخ شریف بود وعمّامه اش برسر،تا زمانی که شهید قنوتی شد
روحانی ای که کارنامه شاگرد اولیش را در آزمون عشق گرفت
و حالا بر پیشانیش با افتخار نوشته شده، اولین شهید روحانی
شهیدی که یک عمر قنوت عشق گرفته بود در لباس نبوی و هم پیمان، با رسول خوبیها که با این لباس خدا و پیامبرش را ملاقات کند
او که حسن وار نه، حسین گونه شهادت را در آغوش گرفت
عبدی که سالها پیشانی ساییده بود بر تربت سیدالشهدا، حالا با گلبوسۀ شهادت بر تارکش به دیدار معبود خویش میشتافت
مظلوم سربلندی،که هرگاه به یاد هلهلۀ بعثیها بر سر پیکر مبارکش می افتم، روضه های الشّام در وجودم جان می گیرد.
شهیدی که دیروز با حسین (علیه السلام) هم صدا شده بود در عرفه،
امروز کربلایی می شود در عاشورای قربان...
آنها که عرفه برایشان یک عمر بود، نه یک روز!
همانها که به مقام (مَن عَرَف رَبّه ) رسیده بودند.
خوبانی که تا پای جان وقوف کردند در خرمشهر
و مشعر عشقشان شد سرزمینِ نخل های بی سرِ،شلمچه!
آنها که در زمزم اروند دست از "خود" شستند
و در منای طلاییه خود را قربانی کردند.
شیر دلانی که به ندای ابراهیمی پدر امت لبیک جان دادند
و عاشق تر از اسماعیل به مسلخِ عشق رفتند.
وحالا نقطه ی تلاقی عشق وخون شد24مهر!
همان روز که خونِ لاله های پَرپَر،خرّمشهر را خونین شهر کرد
وسعی ایمان وعشقشان از مسجد جامع تا خیابان 40 متری صفا ومروه شد.
حالا عیدِ قربان بود
و وقتش رسیده بود که بندگان حقیقی خدا سیر الی اللهی شان را جشن بگیرند در لباس سُرخ شهادت!
نوبت روحانی ای بود،که یک عُمر درس عمل خوانده بود در حوزه ی آل الله...
پدری که حالا طفلِ بهانه گیر نبودش 33ساله شده وشمار سالهای آسمانی بودنش از زمینی بودن من بیشتر است.
او که شیخ شریف بود وعمّامه اش برسر،تا زمانی که شهید قنوتی شد
روحانی ای که کارنامه شاگرد اولیش را در آزمون عشق گرفت
و حالا بر پیشانیش با افتخار نوشته شده، اولین شهید روحانی
شهیدی که یک عمر قنوت عشق گرفته بود در لباس نبوی و هم پیمان، با رسول خوبیها که با این لباس خدا و پیامبرش را ملاقات کند
او که حسن وار نه، حسین گونه شهادت را در آغوش گرفت
عبدی که سالها پیشانی ساییده بود بر تربت سیدالشهدا، حالا با گلبوسۀ شهادت بر تارکش به دیدار معبود خویش میشتافت
مظلوم سربلندی،که هرگاه به یاد هلهلۀ بعثیها بر سر پیکر مبارکش می افتم، روضه های الشّام در وجودم جان می گیرد.
شهیدی که دیروز با حسین (علیه السلام) هم صدا شده بود در عرفه،
امروز کربلایی می شود در عاشورای قربان...
مطلب شما با لینک زیر درج گردید:
http://naghleghol.ir/index.php/shohada-2/2150-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D8%A7%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%B2%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%DA%AF%D8%B1%D9%81%D8%AA
چشم به راه مطالب خوب شما هستیم.