.: طلـوع آخـر:.

...طلـوعِ صبحِ شـبِ یلـدای انتـظارم آرزوسـت..
.: طلـوع آخـر:.

بِسْـمِ اللهِ الَّـذِی لا یَنسَـے مـَن ذَکـره...

"جمکــــــران"
خودش را بـرای تـو ساخـت
و مسجـد شد
مـن امـّا نه هنـــــوز!

₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪ ₪

تـو بـه آرزوی مـن رسیـدی!
نمی دانـم رسیـده ام به آرزوهـایـت یـا نـه؟
ای شهیـد...


نوشتـــــه هایـم
بغـضِ مکتـوب اسـت...


!کپے نوشتـه ها با ذکر طلـوع آخـر!


تـا قـضـا نشـدم بخـوان مَـرا...🍃

طَـأْطَـأَ کُـلُّ شَـرِیـفٍ لِشَـرَفِـکُـــــــمْ...

اندازه ی عطشم تا افطار

تشنـه ی آمدنـت

نبوده ونیستـم!

نظرات  (۶)

۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۸:۳۰ ناموس خدا
سلام
اسم وب من" فقد هربت الیک ... تا جنون!" است.
با سپاس از لینکتان
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۸:۵۶ المرأة الریحانه
شرمنده آقا..
۲۸ تیر ۹۲ ، ۱۹:۲۸ مصطفی طالبیـ
شما 100
خیلی زیبا بود
۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۱:۱۵ ابراهیـم علی پور
نیستیم!
۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۳:۳۴ ثاقب زهرا
اگر به اندازه جرعه ای آب آقا را می خواستیم ظهور می کرد
داستان  من و خدا و عشق و امید داستانی تکراریست؛ شاید بودن همت در جمع ما می توانست مارا به هم برساند!!!
امروز میخواهم داستانی از نو بنویسم؛ باتمام وجودم، باتمام قلبم، با تمام نداشته های داشته ام و با تمام ایمان کوچکم...
روزی بود و روزگاری...
انقدر عاشقش بودم که همه چیزم را برایش باتمام عشق فدا کردم؛ مثل حسین...
+خدایا مرا فقط گوشه ی چشمی...
 + التماس دعای مخصوص

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

ابزار هدایت به بالای صفحه